معنی پیش بکش - جستجوی لغت در جدول جو
پیش بکش
عنوان کن، مطرح کن، درس را بپرس
ادامه...
عنوان کن، مطرح کن، درس را بپرس
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پیش بین
پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
ادامه...
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
پیش بها
پولی که هنگام خریدن چیزی به فروشنده می دهند تا پس از تحویل گرفتن آن باقی پول را بدهند، بیعانه
ادامه...
پولی که هنگام خریدن چیزی به فروشنده می دهند تا پس از تحویل گرفتن آن باقی پول را بدهند، بیعانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پیش بند
پیش بند
پارچه ای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود می بندند، پیش دامن
ادامه...
پارچه ای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود می بندند، پیش دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پیش بال
پیش بال
شهیر قادمه
ادامه...
شهیر قادمه
فرهنگ لغت هوشیار
پیش فرش
جعبه ای بشکل مکعب مستطیل که ارابه چی با درشکه چی بر آن نشیند و ارابه یا درشکه را براند
ادامه...
جعبه ای بشکل مکعب مستطیل که ارابه چی با درشکه چی بر آن نشیند و ارابه یا درشکه را براند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پیش بین
پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
ادامه...
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پیش بها
پیش بها
بیعانه، پیشادست، چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند بیعانه
ادامه...
بیعانه، پیشادست، چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پیش بند
پیش بند
پیش دامن، پیش سینه
ادامه...
پیش دامن، پیش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
پیش برگ
آنکه ورق اول بازی از آن او باشد کسی که ورق اول بازی را بدو دهند سر برگ، پوسته ای که پیش از پیدایش برگ ظاهر شود
ادامه...
آنکه ورق اول بازی از آن او باشد کسی که ورق اول بازی را بدو دهند سر برگ، پوسته ای که پیش از پیدایش برگ ظاهر شود
فرهنگ لغت هوشیار
پیش برد
پیش بردن انجام دادن: پیش این مراد باز رفتم و در معرض پی برد این غرض از پیشانی خود هدفی از بهر سهام اعتراضات پیش آوردم
ادامه...
پیش بردن انجام دادن: پیش این مراد باز رفتم و در معرض پی برد این غرض از پیشانی خود هدفی از بهر سهام اعتراضات پیش آوردم
فرهنگ لغت هوشیار
پیش بها
((بَ))
پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه
ادامه...
پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه
فرهنگ فارسی معین
پیش بند
((بَ))
پارچه ای که به وسیله آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود
ادامه...
پارچه ای که به وسیله آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویر پیش پیش
پیش پیش
جلو جلو، پیشاپیش
ادامه...
جلو جلو، پیشاپیش
فرهنگ فارسی معین
تصویر پیش بین
پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
ادامه...
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویر پیش کش
پیش کش
اهداء
ادامه...
اهداء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر پیش بها
پیش بها
آوانس
ادامه...
آوانس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر پیش بین
پیش بین
Clairvoyant
ادامه...
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
voyant
ادامه...
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
Hellseher
ادامه...
Hellseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
ясновидящий
ادامه...
ясновидящий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
jasnowidz
ادامه...
jasnowidz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
预知者
ادامه...
预知者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
clarividente
ادامه...
clarividente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
chiaroveggente
ادامه...
chiaroveggente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
clarividente
ادامه...
clarividente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
экстрасенс
ادامه...
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
waarzegger
ادامه...
waarzegger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
ผู้มีทักษะพิเศษ
ادامه...
ผู้มีทักษะพิเศษ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
peramal
ادامه...
peramal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
मानसिक दृष्टा
ادامه...
मानसिक दृष्टा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
בעל ראיית נולד
ادامه...
בעל ראיית נולד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
透視能力者
ادامه...
透視能力者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
예언자
ادامه...
예언자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر پیش بین
پیش بین
پیش بین
medyum
ادامه...
medyum
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی